امروز دلم اونقد شکست که دیگه دلی واسم نمونده ...
عشق به شکل پرواز پرنده است عشق خواب یه آهوی رمنده است من زائری تشنه زیر باران عشق چشمه آبی اما کشنده است من میمیرم از این آب مسموم اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است من میمیرم از این آب مسموم مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار دروغ این صدا را به گور قصهها بسپار صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار برای زنده بودن دلیل آخرینم باش منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش طلوع صادق عصیان من بیداریم باش عشق گذشتن از مرز وجوده مرگ آغاز راه قصه بوده من راهی شدم نگو که زوده اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده من راهی شدم نگو که زوده اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار دروغ این صدا را به گور قصهها بسپار صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار برای زنده بودن دلیل آخرینم باش منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش طلوع صادق عصیان من بیداریم باش عشق گذشتن از مرز وجوده مرگ آغاز راه قصه بوده من راهی شدم نگو که زوده اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده رمـز عاشـقی ... گناهم عشق بودو سزاوار جفا بودم
زندگی باور میخواهد پروازی در دلم هست
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بودهای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
تو آیا قاصدکهای رها را دیدهای هرگز،
که از شرم نبود شادپیغامی،
میان کوچهها سرگشته میچرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی میکند
چیزی نمیخواهد
و چشمان تو آیا سورهای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟
تو از خورشید پرسیدی، چرا
بیمنت و با مهر میتابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعلههای شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شبتابی سخن گفتی
از او پرسیدهای راز هدایت، در شبی تاریک؟
تو آیا، یاکریمی دیدهای در آشیان، بیعشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیدهای، رخ از نگاه عاشقان نیمهشبها بربتاباند؟
تو آیا دیدهای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟
تو آیا خواندهای با بلبلان، آواز آزادی؟
تو آیا هیچ میدانی،
اگر عاشق نباشی، مردهای در خویش؟
نمیدانی که گاهی، شانهای، دستی، کلامی را نمییابی ولیکن سینهات لبریز از عشق است…
تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، دادهای آیا ؟!
ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله میسازی؟
نفهمیدی چرا دلبستِ فالِ فالگیری میشوی با ذوق!
که فردا میرسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب میآید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!
تو فهمیدی چرا همسایهات دیگر نمیخندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بیآبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمیتابد؟
نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کردهای آیا؟
جوابم را نمیخواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیدهام در تو!
که عاشق بودهام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته میدانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته میخوانی
که تنهایی شود نصیبم از آن بی نهایت دوست داشتن ها
سکوتم گرچه با رویت خداحافظ بگفت اما
بیاد بی وفایی ها اشکریزان در خفا بودم
برو اما یادت باشد امروز هم جفا کردی
برو با هرکه میلت میکشد اورا
ببر از یاد که با این دل شکسته
لحظه ای بودی,خندیدی و صفا کردی
من از نامردان در عجب نیستم
که بیش از بی وفایی هیچ نمی دانند
واگر شکایت میکنم بی ادب نیستم
برو از خوبرویان انتظاری نیست
برو از شوق من در قلب تو هیچ التهابی نیست
برو با ماه رویان بنشین واسم ماراهم ببر از یاد
برو دیدم تورا بر قلب من هیچ التفاتی نیست
ندارم چهره چون ماته وندارم نرگسی شکفته بر صورت
ندارم لعل آبداروندارم زلف های پیچ وتابدار
ندارم چون صنوبر تن
اگر روزی گذر کردی از صحرای تنهایی
وبرسنگی گذشتی و پرسیدی که نامت چیست و پاسخ نشنیدی
سلام بر تربت آن یار دیرین رسان و یاد آن روزها
بایم قطره ای از اشک هم کافیست
مرا راهی جز این مرگ هم نبود
اگر راهی بجز رفتن نداری تو
آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد،
یک امیدی به تو گوید:
که خدا هست هنوز...
میگم چه حس خوبیه...وقتی که تسلیم نمیشی و مبارزه می کنی...و چه حس بهتری ...وقتی که به پیروزی میرسی
خوشحالم که هنوز هم تو شرایط سخت امیدم رو از دست نمیدم و دست از جنگیدن بر سر خواسته یا عقیده ام بر نمیدارم...
شاید تو اون شرایط آدم فکر کنه که داره کم میاره...اما...اون اعتقاد درونی و امیدی که در تک تک اعضای وجود آدم رخنه کرده..باز هم به صورت پنهان و نامحسوس داره حرکتت میده رو به جلو و نمیزاره پا پس بکشی...و در آخر که به اون هدف مورد نظرت میرسی ... و فکر آرامش پیدا میکنه و میشه درست مسائل پیش اومده رو بررسی کرد...راحت تر میشه فهمید که در تمام این مدت اعتقاد. و امیدت بوده که داشته حمایت و هدایتت میکرده و به تو اجازه تسلیم شدن نداده...
به امید اینکه هیچوقت این اعتقاد و اعتماد در وجود اونایی که بوجود اومده از بین نره ...
بی پرنده
بی آسمان ...
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |